افکارم خاکستری است
همچون روز های سردو زمخت زمستان
رویاهایم تهی گشته اند
دلگیرم از چرخ فلک
چندی است بی حرکت مانده
باد نیز دیگر ان را به حرکت نمی اندازد
باد سرگرم به پایکوبی با درختان است
هم چنان که درخت کاج انگشتی می نوازد
و من اینجا با ذهنی خاکستری و رویایی پوچ در میان سایه ها ایستاده ام
سکنا گزیدم در این وادی ترس
درگیر اوهامات
تا مگر بپوشاند مرا سایه ها از انبوه وحشت
افکارم خاکستری است
همچون روزهای خاکستری زمستان
و همچنان سایه ها مرا بر در دارند
همچنان
شعر خواب زمستانی درباره شخصیه که شما رو از خواب غفلت بیدار می کنه. این خواب غفلت هر چیزی می تونه باشه دل کندن از اهداف، قدر لحظات رو ندونستن و.
I've been in hiberation for a life time
Never dared to wake up, surrounded by lies
I made a house out of doubt
But you broke every brick
You started a fire and now have to burn in it
یه عمر در خواب زمستانی به در می بردم، دروغ دورم رو احاطه کرده بود و جرعت بیدار شدن نداشتم
از شک و تردید خونه ای ساختم اما تو اونو ویران کردی. آتیشی (بیداری و هوشیاری) در درونم به وجود آوردی و حالا باید درون این آتش بسوزی
There's a revolution underneath my skin
انقلابی زیر پوستم در حال شکل گیریه
I am conscious now and after the truth
?Would you mind if i follow you
*"Cause it's not a "swan song'
The story's just begun
حالا هوشیارمو به دنبال حقیقت، از نظرت اشکالی داره اگه دنبالت بیام و راهت و ادامه بدم؟
چون این آوازه قو نیست، داستان و ماجرای من تازه شروع شده
*(آواز قو: هنگامی که زمان مرگ قو ها فرا می رسه، قو ها آواز زیبایی رو سر میدن. پس این شروع ماست نه زمان مرگ ما)
I've been shut down by the unknowns
Unable to scream
You came in like a storm
?What do you want from me
ناشناخته ها منو خفه کرده بودن و توان فریاد کشیدن نداشتم
مثل یه طوفان وارد زندگیم شدی
از من چی می خوای؟
I'm consciouse now and after the truth
?Would you mind if i follow you
حالا که هوشیارمو دنبال حقیقت، از نظرت اشکالی داره که دنبالت بیام؟
امضا:
M.Katoota
این شعر رو به خودتون یا هر کس دیگه ای که باعث هوشیاری و بیداریتون شده (باذکر نام مستعار بنده و ذکز ادرس سایت) تقدیم کنید.
آسمان چشم هایت وبلاگیه که من سال 95 از سر سرگرمی و علاقه زیادم به نوشتن شعر راه اندازی کردم. چند تا شعر و مطلب نوشتم و دیگه به فراموشی سپردمش. تا اینکه حدود یه هفته پیش، آدرس وبلاگم رو توی یه دفترچه پیدا کردم و دوباره تصمیم به نوشتن توی وبلاگ گرفتم.
شعر و متونی که توی این وبلاگه همه تراوش ذهن یه نویسنده و شاعر. امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید.
امضا:
M.Katoota
درباره این سایت